فیلم داستان پسربچهای به نام مایکل را روایت میکند که چیزی در باره شغل پدرش نمیداند فقط میداند که پدرش برای آقای رونی کار میکند. آقای رونی وقتی پدر مایکل کودک یتیمی بوده او را پذیرفته و بزرگ کردهاست. مایکل آن قدر درباره شغل پدرش کنجکاوی میکند که متوجه میشود آقای رونی یکی از سران مافیای آمریکاست و پدرش هم برای او دست به آدمکشی میزند. از طرفی پسر آقای رونی در یکی از شبها بدون اجازه پدرش و دیگر سران مافیا کسی را میکشد و
دانشمندي به نام «پيتن و ستليک» (نيلسن) روي فرمول تهيه ي نوعي پوست مصنوعي کار مي کند. تبهکاران آزمايشگاه «پيتن» را منفجر مي کنند، اما او که به طور معجزه آسايي از مرگ نجات يافته و بر اثر سوختگي ناشي از انفجار سخت کريه المنظر شده، با تهيه ي نقاب هايي از پوست مصنوعي در پي گرفتن انتقامي سخت بر مي آيد.
"الکس" و "چاد" دوقلوهایی هستند که هنگام مرگ پدر و مادرشان از هم جدا شده اند."چاد" توسط یک خانواده در پاریس بزرگ شده و "الکس" تبدیل به یک کلاه بردار در هنگ کنگ می شود."چاد" پس از دیدن یک عکس از "الکس" او را پیدا کرده و متقاعدش می کند رقیبش در هنگ کنگ مردی است که پدر و مادرشان را به قتل رسانده...