یک زن گدا یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند، زن جادوگر به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد، او باید تا آن هنگام عشق واقعی را حس کند تا نفرین را بشکند، وگرنه تا پایان عمر همان جانور زشت باقی خواهد ماند…
در دنیای زیر دریاها پری دریایی کوچولویی به نام آریل دختر شانزده ساله تریتون پادشاه دریاهاست. آریل وقت خود را به جمع کردن اشیاء مربوط به انسانها و کشف دنیای آنها میگذراند. در این راه مرغ دریایی اسکاتی و فلاندر ماهیای که دوست صمیمی آریل است به او کمک میکنند. در یک شب طوفانی کشتی شاهزاده اریک دچار حادثه میشود و ...
داستان پویانمایی به شهر پاریس و سال ۱۹۱۰ باز میگردد. زنی دارای یک گربهٔ مادر و چندین بچهگربه میباشد که در بهترین شرایط زندگی میکنند. وی علاوه بر این گربهها خدمتکاری به نام ادگار نیز دارد و این اشخاص تنها کسانی میباشند که همراه وی هستند، وی با فراخواندن وکیلش و تنظیم وصیعتنامهاش مبنی بر اعطای کل اموالش پس از مرگ به گربهها و متوجهشدن این موضوع از سوی ادگار باعث میشود که ادگار به فکر نابودی گربهها بیفتد و آنان را در شبی میدزد و به مکان دوردستی در بیرون از شهر میبرد؛ این گربهها پس از این درصدد بازگشت به پاریس و خانهٔ صاحبشان بر میآیند و در راه با گربهٔ نری بهنام اومالی آشنا میشوند که…
«پو» پاندایی چاق و عاشق کونگفو است. پدرش یک آشپز است و طبق رسم های قدیمی، پسر باید همان شغل پدر را ادامه دهد. ولی پو هیچ تمایلی به دنبال کردن شغل پدرش ندارد. استاد «اوگوای» دوست قدیمی استاد چیفو است. استاد اوگوای خواب می بیند که «تای لونگ» (شاگرد سابق استاد چیفو که ببری بسیار قوی و شیطانی و در زندان به سر می برد) از زندان بازگشته و هیچکس قدرت مقابله با او را ندارد، جز جنگجوی اژدها. اتفاقاً خواب او درست تعبیر شد و تای لونگ توانست از بزرگترین زندان چین فرار کند. روزی که قرار است مسابقه بین پنج شاگرد استاد «چیفو» برگذار شود تا جنگجوی اژدها مشخّص شود، پو کاملاً اتّفاقی وارد محلّ مسابقه شده و استاد اوگوای او را به عنوان جنگجوی اژدها معرّفی می کند. پو که از شدّت چاقی حتا نمیتواند نوک پای خود را ببیند، باید تای لونگ، ببر خبیث را شکست دهد.
کنای، اسکیمویی شکارچی است که به همراه دو برادرش سیتکا و دیناهی زندگی میکند. او به سن بلوغ نزدیک میشود و طبق رسوم قبیله ارواح نشان مقدسی را برای او در نظر میگیرند که سرمشق او برای ادامه زندگی باشد. نشانی که توسط جادوگر قبیله به او داده میشود. در حالی که کنای منتظر نشان شجاعت یا چیزی شبیه آن است نشان خرس که نشانه عشق است به او داده میشود. کنای که از این موضوع ناراحت است وقتی دزدیده شدن غذاهای دیناهی توسط خرس را میبیند به دنبال خرس میرود و برادرانش هم به دنبال او میروند آنها با خرس درگیر میشوند و سیتکا برادر بزرگتر برای نجات آن دو خود را فدا میکند و کشته میشود. کنای برای انتقام به دنبال خرس میرود و خرس را میکشد ولی توسط یک جادو از طرف ارواح به خرس، حیوانی که او از آن بسیار متنفر بود، تبدیل میشود. اکنون برای نجات از این شرایط باید کارهایی بکند که داستان این کارتون را رقم خواهد زد…
تکشاخی به ناگاه درمیابد آخرین بازمانده از این نوع است و چون نمیتواند این موضوع را باور کند در جستجوی دیگر تکشاخها برمیآید و در این راه اتفاقات گوناگونی برایش رقم میخورد.
موش جوانی به نام بازیل برای خودش یکپا شرلوک هملز است. با دزدیده شدن اسباببازیساز شهر، دخترش به سراغ کارآگاه باسیل میرود تا پرده از اسرار این آدمربایی بردارد و…
تونی استارک از سمّی مهلک درون بدن خود، که از آثار سو فناوری مردآهنی است بطور مخفیانه رنج میبرد. او قدم به قدم به مرگ نزدیکتر میشود. اما از سوی دیگر، یک مهندس روسی بنام «ایوان» در صدد است از تونی استارک انتقام مرگ و زندگی سخت پدر خود را بگیرد. پدرش سابقا همکار پدر تونی استارک بود. او موفق به ساخت شلاقهای انرژیداری میشود که قابلیت رد شدن از آهن را دارند. در جریان سفری به موناکو تونی با وی برای بار نخست روبرو میشود. از سوی دیگر دولت آمریکا بدنبال تسخیر فناوری مردآهنی برای مقاصد اسلحهسازیست. تونی مدام مقاومت میکند. تا اینکه تونی به یک پیغام شخصی از پدر مرحوم خود برخورد میکند و …
رادنی هیچ گاه نتوانسته از قطعات خوبی برخوردار شود و همیشه پدر ظرفشویش مجبور بوده قطعات یدکی کهنهی دیگران را برایش بیاورد. رادنی دو آرزو دارد، اولین آرزوی او تغییر دنیا و ایجاد محل بهتر برای رباتهاست و دومین آرزوی او ملاقات با مخترع بزرگ «بیگ وِلد» میباشد. رادنی که علاقه زیادی به اختراع دارد ربات اعجوبهای درست میکند که کارهای جالبی از او سر میزند و برای نشان دادن کارش به بیگ وِلد تصمیم میگیرد به «روبوتسیتی» برود. اما وقتی به آنجا میرسد متوجه میشود که شهر رؤیاییاش به دست «رچت» افتاده و او تصمیم دارد که تمام رباتهای رده پایین را از بین ببرد و فروش قطعات دست دوم را متوقف سازد. همچنین «رچت» در حال ساختن روباتهای پیشرفته است و میخواهد نسلی قدرتمند را جایگزین نسل فعلی کند. رادنی وقتی میفهمد که اوضاع از چه قرار است به گروهی از رباتهای از کار افتاده میپیوندد و با خلاقیتی که دارد دست به ترمیم همهی رباتها میزند و برای بهدست آوردن قطعههای یدکی مجبور به مبارزه با «رچت»میشود و…
جوجه ای است با موجودات فضایی برخورد میکند ولی چون مدرکی برای اثبات حرف خود ندارد تحقیر شده و مورد تمسخر اهالی شهر قرار میگیرد. سرانجام موقعیتی پیش میآید که قهرمان کوچولو درستی ادعاهای خودش را اثبات کند. موجودات فضایی واقعا در خیال حمله به زمین هستند و باید سیاره را نجات داد…
زن جنگجویی بنام «الکترا» که بتازگی از مرگ نجات یافته، اکنون سعی دارد از یک پیرمرد و دخترش، در مقابل مامورانی که دارای قدرت های ماورای طبیعی هستند، محافظت کند...