ژاپن، قرن یازدهم. یک هیزمشکن (شیمورا)، یک راهب و یک مرد عامی، از باران به خرابههای دروازهی راشومون پناه میبرند و راهب داستان محاکمهای را که شاهد بوده با سه روایت تعریف میکند...
نجامین در اواخر قرن نوزدهم و در سن ۸۰ سالگی به دنیا آمده و با گذشت زمان، در حالی که دیگران پیرتر میشوند، او جوانتر میشود. او در کهنسالی عاشق دختری میشود که در سنین کودکی بهسر میبرد. اما در طی سالها در حالی که دخترک بزرگتر میشود، او در روندی وارونه به سوی خردسالی پیش میرود و همین موضوع عواقب عجیب و غریبی برای او در پی دارد.
« جیم » ( دین )، پسر جوان خانواده اى است كه در آن مادر ( دوران ) تسلط عجیبى بر پدر ( باكوس ) دارد. به همین دلیل « جیم » با این دو رابطه ى چندانى ندارد. او در دبیرستان جلب « جودى » ( وود )، دخترى مى شود كه از بى محبتى هاى پدرش رنج مى برد...