نویسنده‌ای برای پیداکردن شخصیت‌های داستانش شروع به تعقیب افراد در خیابان‌ها می‌کند. تعقیب کردن برای او یک عادت شده به طوری که هر روز به طور تصادفی فرد خود را انتخاب می‌کند و به دنبال او می‌رود. مهمترین قانون او این است که زمانی که متوجه شد شخص چه کاره است یا کجا زندگی می‌کند سراغ نفر تازه‌ای می‌رود. تا اینکه روزی تصمیم می‌گیرد فرد بخصوصی را تعقیب کند...

دو برادر به نام های «هنک» (پاکستن) و «جیکوب میچل» (تورنتن) به هم راه یکی از دوستان شان به نام «لو» (بریسکو)، یک هواپیمای تک موتوره ی سقوط کرده را در میان درختان جنگلی پوشیده از برف پیدا می کنند. در این هواپیما جسد فاسد شده ی خلبان و یک چمدان پر از پول به میزان چهار میلیون دلار وجود دارد. آنان تصمیم می گیرند تا فصل بهار و آب شدن برف ها و پیدا شده هواپیما، پول ها را پنهان کنند...

ماجرای رابطه پنهانی یک بی خانمان و همسر یک کافه دار را روایت میکند.این ماجرا سلسله اتفاقاتی را آغاز می کند که منتهی به قتل می شوند ...