یک زن گدا یک شاهزادهٔ جوان را نفرین و او را تبدیل به یک دیو زشت میکند، زن جادوگر به وی یک آینهٔ جادویی که او را از حوادث مطلع میکند و یک گل رز میدهد که تا بیستویکمین سال تولدش شکوفه میدهد، او باید تا آن هنگام عشق واقعی را حس کند تا نفرین را بشکند، وگرنه تا پایان عمر همان جانور زشت باقی خواهد ماند…
یک مادری که وقتی از سر کار بر می گردد فرزند خود را پیدا نمی کند و برای پیدا کردن پسر خود به پلیس زنگ می زند که در ادامه به مشکلاتی بر می خورد.
جیمز کول (ویلیس)، یک زندانی حکومتی است که در سال ۲۰۳۵ به شرطی با آزادی اش موافقت می شود که به زمان گذشته برگردد و مانع گسترش یک بیماری ویروسی شود. این بیماری باعث نابودی بیش تر مردم کره ی زمین شده و به خاطر آلودگی هوا، بازماندگان در زیرزمین زندگی می کنند.
نیویورک، قرن بیست و یکم. دغدغه ی موفقیت در کار چنان ذهن «کیت مکی» (رایان) را اشغال کرده که دیگر فرصتی برای عشق و عاطفه برایش نمانده است. محبوب سابق او «استوارت» (شراییر) که دانشمندی نابغه است، پنجره ای رو به زمان باز می کند و در نتیجه «لیوپولد» (جکمن)، اشراف زاده ی بریتانیایی، به زمان حال منتقل شود. چندی نمی گذرد که «کیت» و «لیوپولد» به یک دیگرعلاقه مند می شوند.