این فیلم بر اساس کتاب منتخب نوشته شده توسط "هارپر لی" می باشد که داستان "آتیکوس فینچ"، وکیلی که در آلاباما جایی که در سال 1930 تبعیض نژادی همچنان بر پا بود زندگی می کند را به تصویر می کشد. این وکیل سعی دارد تا از مرد سیاه پوستی که متهم به تجاوز به یک زن سفید پوست است، دفاع کند ...
آخرین قسمت از سهگانه فیلمهایی در مورد مشغلههای جامعه فرانسوی، اینبار داستان در مورد یک مدل است که در میابد همسایهاش از تجاوز به حریم خصوصی مردم لذت می برد.
در دیری که روی دریاچهای شناور است، پسربچهای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش میبیند. سالها میگذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل میبازد و در پی دختر میرود. سالها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون میگریزد و به معبد پناه میبرد؛ چون به خاطر دختر - که او را ترک کرده - مرتکب قتل شده است. اما پلیس او را دستگیر میکند. چند سالی دیگر نیز میگذرد و همان راهب، حالا چهل و خردهای ساله، به دیر باز میگردد...
یک ویروس اصلاح شده برای درمان سرطان، در بین انسانها پخش شده و برخلاف انتظار، تقریبا تمام نسل بشر را از بین برده است. دکتر «رابرت نویل» (ویل اسمیت) تنها انسان باقی مانده در نیویورک، و شاید هم تمام دنیا است. به مدت سه سال، نویل هر روز پیغام های رادیویی را ارسال می کند به امید بازمانده های دیگری را هم پیدا کند. اما او تنها نیست. بعضی از مبتلایان به ویروس هنوز نمرده اند، و به دور از نور خورشید، در تاریکی زندگی می کنند و تمام اعمال نویل را زیر نظر دارند، و تنها منتظر یک اشتباه از جانب او هستند، اشتباهی که می تواند به قیمت جانش تمام شود.