یک دختر جوان بریتانیایی که در هند به دنیا آمده و بزرگ شده است، والدین بیتوجه خود را در یک زلزله از دست میدهد. او به انگلستان بازگردانده میشود تا در قلعه شوهر خالهاش زندگی کند. شوهر خالهاش به دلیل از دست دادن همسرش در ده سال قبل بسیار سرد است. او که بار دیگر نادیده گرفته شده، شروع به کاوش در املاک میکند و باغی را کشف میکند که قفل شده و مورد بیتوجهی قرار گرفته است. او با کمک یکی از پسران خدمتکار، شروع به بازسازی باغ میکند و در نهایت به برخی از اسرار دیگر عمارت پی میبرد.
«جس» خودش را براي مسابقه ي دو مدرسه آماده مي کند. اما تنها کسي که مي تواند از او جلو بزند دختري تازه واردي به نام «لزلي» است. آن دو پس از مدتي با هم دوست مي شوند و مکاني اسرار آميز را در جنگل به نام «ترابيتيا» در نظر مي گيرند و خود را شاه و ملکه ي آن جا مي نامند...
در جنوب ایالات متحده آمریکا ، یک مرد نژادپرست ، به نام هانک ، عاشق یک زن سیاه پوست به نام لتیشیا می شود. هانک یک نگهبان زندان است که در بخش اعدام کار می کند و همسر اعدام شوهر لتیسیا را انجام می دهد. روابط بین نژادی هنک و لتیسیا منجر به سردرگمی و ایده های جدیدی برای این دو عاشق بعید می شود.
در قسمت قبلی سیلوستره که به زندان راهی شده بود از آنجا فرار می کند و به جنگلی حوالی دهکده وجود دارد پناه می برد ! اما این جنگل خیلی شبیه به جنگل های ویتنام است و سیلوستره را روانی می کند …