سگ ولگردی به نام «استابی» به همراه صاحب جدیدش در میادین نبرد جنگ جهانی اول حضور پیدا میکند. این سگ به خاطر کارهای شایستهاش، از او به عنوان پرافتخارترین سگ در تاریخ آمریکا یاد میشود ...
یک پسر نجیبزاده و دارای یک خانواده سلطتنی انگلیسی در کودکی بر حسب اتفاق و سهلانگاری در جنگلهای آفریقا گم شد و پس از دردسرهای زیاد و تمامی سختیهایی که کشید توسط بوزینهای به نام منگانی پرورش یافت. او که اینک پس از سالها زندگی در جنگل و زندگی با حیوانات خلق و خوی وحشی حیوانات را پیدا کرده است، مثل حیوانات زندگی میکند و غذا میخورد و حتی مانند حیوانات صحبت میکند. تا اینکه بر حسب اتفاق چند محقق وارد جنگل میشوند و تارزان را به دنیای انسانها میآورند. حالا «تارزان» بین دو راهی تمایلش به ماندن با هم نوعانش و وفاداری و پای بندی به خانوادهی گوریلی که بزرگش کرده، گیر کرده است…
۴ دوست در باغ وحشی در نیویورک زندگی میکنند: الکس (شیر)، مارتی (گوره خر)، ملمان (زرافه) و گلوریا (اسب آبی). با گم شدن یکی از آنها بقیه به دنبال او اسیر شده و به طور ناخواسته داخل قفس به آفریقا برگردانده میشوند و در همین حین یک اتفاق در دریا آنها را به سمت سواحل ماداگاسکار میکشاند. آنها با ورود به دنیای وحش با یک بومی ماداگاسکاری که نوعی میمون است آشنا میشوند. سرانجام قهرمان داستان ما با واقعیتهای مقدر شده طبیعت مواجه میشود و…
پسر کوچکی به نام موگلی که تا ۱۰ سالگی در جنگل و در کنار حیوانات و توسط خانوادهای از گرگها بزرگ شده است، اما اکنون او باید برای اینکه توسط شیر خان کشته نشود، جنگل را ترک کند و…
فیلم برداشتی از رمانی نوشته "ژول ورن" است و داستان مردی انگلیسی را روایت می کند که تلاش دارد در مقابله با کشتی بخار و راه آهن دور دنیا را در 80 روز بگردد...
توبی تایلر که از عمو دانیل خشمگین شده است، از خانه پرورشگاه خود فرار می کند تا به سیرک بپیوندد، جایی که به زودی با آقای استابز، شامپانزه دمدمی مزاج، دوست می شود. با این حال، سیرک همه چیز سرگرم کننده و بازی نیست، زمانی که آب نبات فروش شرور، هری تاپر، توبی را متقاعد می کند که خاله اولیو و عمو دانیل او را دوست ندارند یا او را نمی خواهند. توبی از زندگی سیرک استعفا می دهد، اما وقتی سرانجام متوجه می شود که تاپر به او دروغ گفته است و عمه و عمویش واقعاً او را دوست دارند، توبی با خوشحالی دوباره به خانه باز می گردد.