فرماندار و همسرش پس از مدتها صاحب دختری میشوند و نام او را «فلیسیتی» میگذارند. هفت روز پس از تولد نوزاد جشن بزرگی بر پا میشود. در این جشن پریهای مهربان شرکت میکنند تا هر یک به نوبه خود هدیهای به او بدهند. ولی در ادامه داستان شاهزاده خانم قصه بر اثر جادو و طلسم یک جادوگر بدطینت به خواب فرو میرود...
مرد جوانی میفهمد که برای تضمین بقای بشریت بایستی یک کشتی زمینی پنهان را بیابد، قبل از اینکه بدست گونههای بیگانه دشمن بیافتد…