آدم کشي حرفه اي به نام «لئون» (رنو) در آپارتماني در محله ي ايتاليايي هاي نيويورک زندگي مي کند. «استانسفيلد» (اولدمن)، مأمور فاسد پليس، تمام خانواده ي همسايه را مي کشد و تنها دختر دوازده ساله شان، «ماتيلدا» (پورتمن) که براي خريد بيرون رفته جان سالم به در مي برد.«ماتيلدا» به «ليون» پناه مي برد و خيلي زود اين دو با يک ديگر دوست مي شوند...
یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظهاش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند میگریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.
کارآگاه «فیلیپ مارلو» ( الیوت گولد ) سعی دارد به یکی از دوستان نزدیکش که به جرم قتل همسرش بازداشت شده است کمک کند...
در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت میکند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت میکند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانوادهاست گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد. نیکلای مرموزی که حتی خود کریل هم او را درست نمیشناسد، به سادگی دشمنان خانواده جدیدش را از بین میبرد و پلههای ترقی را طی می کند، هرچند که هیچ کس هویت واقعی او را نمیداند.
«مکس» (فاکس) یک راننده تاکسی است، که شبی در لس آنجلس توسط یک آدم کش حرفه ای (تام کروز) گروگان گرفته می شود. اکنون او باید راهی پیدا کند تا هم خودش را و هم آخرین قربانی این آدم کش را نجات دهد.
مردی بیوه و بازنشسته به نام «علی» (کورتیز)، یک ترک مهاجر در آلمان، از زن خیابان گرد ترک به نام «یتر» (کوسه) تقاضا می کند که در ازای دریافت ماهیانه ای با او زندگی کند. «نجات» (داوراک) پسر «علی» با پیشنهاد پدرش مخالف است اما پس از این که می فهمد «یتر» خرج تحصیلات کالج دخترش را به عهده دارد نظرش راجع به او عوض می شود. پس از مرگ «یتر»، «نجات» در جست و جوی دختر او به استانبول می رود...
جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» (کیج) جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا» (درن)، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» (لد) ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند...
جان و جین اسمیت برای رد گم کردن و برای این که به عنوان مظنون در یک بمب گذاری در بوگوتای کلمبیا دستگیر نشوند به شکل مصلحتی با هم ازدواج میکنند و بعد تصمیم میگیرند با هم زندگی کنند اما رابطه آنها به زودی به سردی میگراید.آنها در جلسات مشاوره خانواده شرکت میکنند اما نمیتوانند دلیل مشکلاتشان را کشف کنند در ادامه ما متوجه میشویم که جان و جین دو …
آخرین فرصت پلیسی پابه سن گذاشته برای بازگشت به یک زندگی شرافتمندانه، قالبی محکم را برای 16بلوک تشکیل داده؛ اثری که در واقع بیشتر به یک فیلم نوآر فشرده شباهت دارد تا فیلم های صرفاً سرگرم کننده ی قبلی دانر. ـ داستان: «ادی بانکر» (دف) قرار است ساعت ده صبح در دادگاه و جلوی هیئت منصفه شهادت دهد و حالا «جک موزلی» (ویلیس) مأموریت پیدا کرده که «بانکر» را صحیح و سالم نا محل دادگاه، اسکورت کند ـ کاری که «موزلی» حساب کرده حداکثر پانزده دقیقه وقت می برد. اما درحالی که آن دو عازم دادگاه هستند، سواری سیاه رنگی مخفیانه تعقیب شان می کند...
«جیمز باند» (مور) مأموریت می یابد تا برای تحقیق درباره ی فعالیت های غیرقانونی مرد متنفذ و مرموزی به نام «اسکارامانگا» (کریستوفر لی) به شرق دور برود...