«ویکتور ناورسکی» از یکی کشورهای اروپای شرقی تازه به نیو یورک آمده است. دقیقا در همین زمان کشور او به سبب اختلالات و جنگ از بین می رود. از این رو ویکتور کسی است که هیچ کشوری ندارد، و از سوی امریکا قابل شناسایی نیست. به همین خاطر از ورود او به امریکا جلوگیری می شود، و از طرف دیگر امکان دیپورت شدن به کشور خودش هم نیست، و باید تا مشخص شدن شرایطش در فرودگاه باقی بماند.

یک افسر پلیس به یک سازمان مخفی می‌پیوندد که حفظ نظم کرده و بر تعاملات فرازمینی‌ها بر روی زمین نظارت می‌کند.

نیویورک، قرن بیست و یکم. دغدغه ی موفقیت در کار چنان ذهن «کیت مکی» (رایان) را اشغال کرده که دیگر فرصتی برای عشق و عاطفه برایش نمانده است. محبوب سابق او «استوارت» (شراییر) که دانشمندی نابغه است، پنجره ای رو به زمان باز می کند و در نتیجه «لیوپولد» (جکمن)، اشراف زاده ی بریتانیایی، به زمان حال منتقل شود. چندی نمی گذرد که «کیت» و «لیوپولد» به یک دیگرعلاقه مند می شوند.

یک میخانه دار با استعداد از نیو یورک شغلی در یک بار در جامائیکا می گیرد و در آنجا عاشق دختری می شود ...