کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا میشود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مأمور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو میروند. تا اینکه یک کارآگاه حرفهای از سئول میآید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخهایی از این قاتل سریالی بهدست میآورند...
راهبه ای به نام «ماریا» (اندروز) که به دلیل عشق دیوانه وارش به موسیقی و طبیعت با محیط صومعه هم خوانی ندارد، به عنوان معلمه ی هفت فرزند «ناخدا فون تراپ» (پلامر) به کاخ اشرافی او فرستاده می شود. ناخدا به سفر می رود و «ماریا» بچه ها را با موسیقی آشنا می کند...