«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.

کوبریک این فیلم را بعد از تبعید خودخواسته به انگلستان، در سال 1971 می سازد. اما ساختار فیلم آنقدر بی پرده به بیان مفاهیم آن پرداخته بود، که ناگزیر مدتی فیلم توقیف بود(حدود 11 سال) تا شاید تمدن کمی جلوتر برود و مردم بزرگتر شوند و بتوانند چنین فیلمهایی را هم ببینند. نویسنده كتاب پرتقال كوكی (انتونی برگس) در زمان تالیف كتاب در مالزی زندگی میكرد. همسر او توسط چهار خلافكار امریكایی مضروب شده بود و این خود قسمتی از مضمون داستان او شد. در زبان مالزیایی كلمه "Orang" بمعنی مرد میباشد (همچنین این كلمه قسمتی از كلمه "Orangutan" كه نمیه دوم "Hutan" بمعنی جنگل می باشد بنابراین نام این فیلم بجای كلمه مسطلح clockwork fruit به جای clockwork man یا مرد كوكی نیز میباشد كه دقیقا آلكس در انتهای داستان به آن تبدیل میشود. نقد این فیلم كار اسانی نمیباشد. حتی بعد از نزدیک به چهل سال این فیلم هنوز به مشكلات جامعه اشاره میكند. تا به حال شاید هزاران صفحه مطلب در مورد این فیلم نوشته شده و واقعا توصیف این فیلم در چند جمله کار سختی است

توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانه‌ای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم افزاری است و شب‌ها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگی‌اش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانه‌ای بنام مورفیوس که توسط دولت بعنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می کند، و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. مورفیوس نئو را در دنیای واقعی بیدار می کند، یک سرزمین بایر و ویران، جایی که ذهن اکثر انسان‌ها توسط گونه‌ای از ماشین‌ها، در ماتریکس اسیر شده‌ است. اکنون نئو باید بعنوان یک شورشی در دنیای ماشین‌ها به ماتریکس بازگردد و با مامورها مقابله کند، ابر برنامه‌های قدرتمند کامپیوتری ای که وظیفه دارند نئو و تمام شورش انسانی را سرکوب کنند.

لئونارد شلبی (گای پیرس) بر اثر یک اتفاق، حافظه کوتاه مدت خود را از دست می‌دهد و با کمک یادداشت‌ها، خالکوبی‌ها و عکس‌هایش سعی می‌کند کسی که همسرش را کشته است پیدا کند و انتقام بگیرد.

دکتر هاوارد سرپرست یک کلینیک است که کار آن پاک کردن آن دسته از خاطرات افراد است که دوست ندارند آنها را در ذهن خود داشته باشند. کلینیکی که اغلب زوجها خصوصاً در روزهای نزدیک به ولنتاین به آن مراجعه می‌کنند تا خاطرات بدی را که از هم در ذهن خود دارند پاک کنند. تکنیسینهای کلینیک ابتدا مکان خاطرات مورد نظر را که به صورت لکه‌های روشنی روی مغز نمودار می‌شود، شناسایی کرده و سپس به محو کردن آن لکه‌های نور می‌پردازند. ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان می‌گیرند، اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر....

«لِستر» نزدیک به 14سال است که برای مجله‌ای مطلب می‌نویسد. او که از شرایط شغلی خود ناراضیست در زندگی زناشویی و خانوادگی خود نیز دچار مشکل می‌باشد و نمی‌تواند با همسر و دخترش ارتباط برقرار کند. درحالیکه «لِستر» انگیزه‌اش را کاملا از دست داده، به صورت اتفاقی با دیدن دختری نوجوان به نام «آنجلا»، به او علاقمند شده و انگیزه‌ای برای زندگی پیدا می‌کند.

مرثیه‌ای بر یک رؤیا نام فیلمی درام و روان‌شناسی به کارگردانی دارن آرونوفسکی و نویسندگی دارن آرونوفسکی و هوبرت سلبی جونیور محصول سال ۲۰۰۰ از شرکت آمریکایی آرتیسان اینترتیمنت می‌باشد. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام نوشته هوبرت سلبی جونیور ساخته شده‌است.

Following an unexpected tragedy, child psychologist Malcolm Crowe meets a nine year old boy named Cole Sear, who is hiding a dark secret.

Heroin addict Mark Renton stumbles through bad ideas and sobriety attempts with his unreliable friends -- Sick Boy, Begbie, Spud and Tommy. He also has an underage girlfriend, Diane, along for the ride. After cleaning up and moving from Edinburgh to London, Mark finds he can't escape the life he left behind when Begbie shows up at his front door on the lam, and a scheming Sick Boy follows.

After graduating from Emory University in 1992, top student and athlete Christopher McCandless abandons his possessions, gives his entire $24,000 savings account to charity, and hitchhikes to Alaska to live in the wilderness.

در مورد اشتباه روابط بین دو جوان گاوچران است که در جوانی رخ می دهد و به ماجرای زندگی آنها در طی سالها پس از به هم زدن رابطه دوستیشان می پردازد…

هزار توی پن" فیلمی است فانتزی تاریک به زبان اسپانیایی محصول سال ۲۰۰۶ میلادی که گیرمو دل تورو نویسندگی و کارگردانی آن را به عهده دارد. اوفلیا (ایوانا باکرو)، دختر بچه‌ای که با مادر باردار و ناپدری‌اش، یک نظامی فاشیست، در زمان جنگ‌های داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی می‌کند. او روزی حشره‌ای شبیه یک پری می‌بیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت می‌کند که به دنیای زیرزمینی ختم می‌شود. اینجاست که وی با یک فان برخورد می‌کند و در دنیای خیال و واقعیت ماجراهایی را پشت سر می‌گذارد...

When Lou Bloom, desperate for work, muscles into the world of L.A. crime journalism, he blurs the line between observer and participant to become the star of his own story. Aiding him in his effort is Nina, a TV-news veteran.

Chuck Nolan, a top international manager for FedEx, and Kelly, a Ph.D. student, are in love and heading towards marriage. Then Chuck's plane to Malaysia crashes at sea during a terrible storm. He's the only survivor, and finds himself marooned on a desolate island. With no way to escape, Chuck must find ways to survive in his new home.

یک راننده بدلکار پروژه های سینمایی هالیوود، که شب هنگام برای خلافکاران رانندگی می کند، در جریان یکی از این ماموریت هایش همه چیز به درستی پیش نمی رود و بزودی در میابد که همه به دنبال او هستند...

An FBI undercover agent infiltrates the mob and identifies more with the mafia life at the expense of his regular one.

The zodiac murders cause the lives of Paul Avery, David Toschi and Robert Graysmith to intersect.

When decorated soldier Captain Colter Stevens wakes up in the body of an unknown man, he discovers he's part of a mission to find the bomber of a Chicago commuter train.

Ex-safecracker Gal Dove has served his time behind bars and is blissfully retired to a Spanish villa paradise with a wife he adores. The idyll is shattered by the arrival of his nemesis Don Logan, intent on persuading Gal to return to London for one last big job.

Seven years after the events of the first film, Samantha Darko finds herself stranded in a small desert town after her car breaks down where she is plagued by bizarre visions telling of the universe's end. As a result, she must face her own demons, and in doing so, save the world and herself.