داستان فیلم مربوط به دکتر روانشناسی است که با استفاده از علم روانشناسی می‌تواند محیط اطراف خود و انسان‌های آن را تحت تأثیر قرار دهد و خیلی راحت بر آنها مسلط شود. کم تر کسی می‌توانست جلوی او طاقت بیاورد وی علی رغم کارهایش فردی آزادی خواه بود و میخواست مانند بقیه انسان‌ها زندگی کند ولی پلیس مسئله را بسیار خطرناک دانسته بود و سعی می‌کرد وی را در زندان‌های امنیتی نگهداری کند . وی به خون خواری نیز معروف شده و در مواردی به کندن پوست صورت، جویدن گردن و رگ‌های قربانی نیز دست می‌زد.

آدم کشي حرفه اي به نام «لئون» (رنو) در آپارتماني در محله ي ايتاليايي هاي نيويورک زندگي مي کند. «استانسفيلد» (اولدمن)، مأمور فاسد پليس، تمام خانواده ي همسايه را مي کشد و تنها دختر دوازده ساله شان، «ماتيلدا» (پورتمن) که براي خريد بيرون رفته جان سالم به در مي برد.«ماتيلدا» به «ليون» پناه مي برد و خيلي زود اين دو با يک ديگر دوست مي شوند...

سرگذشت گلادیاتوری که سزار در هنگام مرگش او را جانشین خود انتخاب می کند اما پسر سزار که طمع مقام پدر کرده، سعی می کند که گلادیاتور را راضی کند اما با راضی نشدن او، پسر سزار خانواده گلادیاتور را کشته و مزرعه و خانه او را به آتش می کشد و ...

لئونارد شلبی (گای پیرس) بر اثر یک اتفاق، حافظه کوتاه مدت خود را از دست می‌دهد و با کمک یادداشت‌ها، خالکوبی‌ها و عکس‌هایش سعی می‌کند کسی که همسرش را کشته است پیدا کند و انتقام بگیرد.

یک تنیس باز بی پول (ری میلاند) نگران علاقه همسر ثروتمندش (گریس کلی) به یک نویسنده است. او تصمیم به قتل همسرش میگیرد و با تهدید یک سابقه دار او را مجبور به همکاری در جرم میکند. او باید گریس کلی را به قتل برساند و همزمان ری میلاند در یک کلوپ شبانه خودش را نشان بدهد که مدرک بی گناهی اش باشد. اما همه چیز طبق نقشه پیش نمی رود و ...

یک عروس بعد از کمای طولانی، بیدار میشود. اثری از بچه‌ای که قبلا در شکم داشته نیست. تنها چیزی که در ذهن دارد، انتقام گرفتن از تیم قاتلینی است که به او خیانت کردند، تیمی که خودش هم زمانی عضو آن بود.

سرنوشت دو زن – هر دو مبارزانی با کفایت – در دوران «سلسله ی چینگ» در هم گره می خورد؛ یکی «زی یی» و دیگری «یئو» که سرانجام به یک رویارویی خشنونت بار و شگفت انگیز کشانده می شوند ...

جایی میان کارولاینای شمالی و جنوبی. «سیلر ریپلی» (کیج) جلوی چشم های محبوبه اش، «لولا» (درن)، مردی را که با چاقو به او حمله کرده، می کشد و به زندان می افتد. اما بیست و دو ماه و هجده روز بعد که آزاد می شود «لولا» با این که مادرش «ماری یتا» (لد) ملاقات آن دو را ممنوع کرده، به دیدنش می رود. عشاق از شهر می روند و به سوی نیو اورلیانز به راه می افتند...

تریلری پیچیده که بیش از آن که اثر کارگردانش باشد، متعلق به فیلمنامه نویس آن، جو استرهاز است. کلیدی ترین فیلم دهه 1990 سینمای امریکا از نظر پرداختن به جنسیت که موفق می شود با ارائه تصویری غیرمتعارف از زن(قاتلی روشنفکر!) به کلی تصورات تماشاگر را از روابط میان زن ومرد ازهر حیث دگرگون کند. استون مناسب ترین انتخاب برای ایفای نقش این «ومپ» عجیب وغریب، و داگلاس در نقش قربانی او فوق العاده است. ـ داستان: سن فرانسیسکو. «کارآگاه نیک کوران» (داگلاس) دلباخته ی «کاترین ترامل» (استون)، مظنون اصلی پرونده ی قتل ستاره ی بازنشسته ی راک «جانی» می شود. «کاترین» زنی میلیونر است و رمانی نوشته که درآن جنایتی مشابه قتل «جانی» به دقت توصیف شده است...