دو مرد زندانی عهد می بندند که پس از چند سال، از طریق رفتار مناسب با عرف، به آرامش و رهایی نهایی دست یابند.
سارق جوانى، « بن هارپر » ( گریوز ) به جرم قتل اعدام مىشود اما به واعظ روان پریش، « هرى پوئل » ( میچم ) بروز نمىدهد كه پول سرقتى خود را كجا مخفى كرده است. « هرى » نیز پس از آزادى سراغ خانواده ى « هارپر » مىرود و مىكوشد تا از جاى پولها باخبر شود. پسر كوچك خانواده، « جان » ( چاپین ) مىداند كه پدرش پولها را در عروسك خواهرش ( بروس ) مخفى كرده...
دو سارق بانک، «جو» (ویلیس) و «تری (تورنتن)، به طور اتفاقی با زن سرخورده ی خانه دار، «کیت ویلر» (بلانشت) برخورد می کنند و هر دو به او دل می بازند...
ماموریت خواهر و برادر کورتز برای یک جزیره مرموز تعیین می شود، که در آن یک دانشمند ژنتیک و مجموعه ای از بچه های جاسوس رقیب روبرو می شوند.
شیوا پس از به زندان افتادن شوهرش از امیرعلی پسرشان به سختی مراقبت می کند. امیرعلی که حالا کلاس اول دبستان است با تصمیم مادرش و مددکار اجتماعی، پی می برد پدرش در زندان محبوس است. وی احساس پدرانه او را در می یابد. پدر امیرعلی معلمی است که در یک درگیری خیابانی فردی را به قتل رسانده و در آستانه قصاص نفس قرار گرفته است. از مرگ می هراسد و دوست دارد برای فرزندش پدری کند. اما اولیای دم، به خصوص خواهر دو قلوی مقتول هنوز قاتل را نبخشیده اند ...