داستان آگوجیه، یگان تماما زن از جنگجویان که از پادشاهی آفریقایی داهومی در دهه 1800 با مهارت‌ها و خشونتی متفاوت از هر چیزی که جهان تا به حال دیده محافظت می‌کرد و فرمانده نانیسکا در حالی که نسل بعدی سربازان را آموزش می‌دهد و آنها را آماده می‌کند برای نبرد با دشمنی که مصمم به نابودی شیوه زندگی آنهاست.

حالا دیگر سیمبا و نالا صاحب یک دختر بنام کیارا شدند. تایمون و پومبا به عنوان مراقب این بچه انتخاب شدند اما کیارا از دست آنها به راحتی فرار می‌کند و به سرزمین‌های ممنوعه پا می‌گذارد. او در آن سرزمین با بچه شیری به نام کاوو آشنا شده و با یکدیگر دوست می‌شوند. اما او و والدینش نمی‌دانند که کاوو پسر زیارا است. او قصد دارد کاوو را با سرنگونی سیمبا به پادشاهی سرزمین «Pride» تبدیل کند. رابطه سیمبا با دخترش مورد آزمایش قرار می‌گیرد و…

حیواناتی که از باغ‌وحش بیرون آمده بودند حالا در تلاش برای بازگشت دوباره به نیویورک هستند، اما به طور اتفاقی سر از آفریقا در می‌آورند. جایی که الکس با خانواده خود ملاقات می‌کند و این شروع اتفاقات جالبی است که برای آن‌ها در ادامه داستان رخ می‌دهد…

تِد، کارمند یک موزه هست که توسط صاحب موزه، به مأموریتی فرستاده می‌شود تا مجسمه‌ای گمشده را که در آفریقا قرار دارد به موزه بیاورد. اما تِد به‌طور اتفاقی یک میمون را به‌جای آن با خود می‌آورد و…

شیری است تمام عمر خود را در باغ وحشی در نیویورک سر کرده، اما به دروغ داستان‌هایی خیالی از دلاوری‌هایش در جنگل برای پسرش تعریف می‌کند. شبی کارکنان باغ وحش برای کمک به حیواناتی که در جزیره‌ای با آتشفشان فعال اسیر هستند، به طرف آنجا حرکت می‌کنند و بچه شیر به طور اتفاقی در یکی از کابین‌های حمل حیوانات اسیر می‌شود و به آفریقا منتقل می‌گردد. حالا پدر بچه شیر به همراه دوستان باغ وحش (زرافه، کوالا، سنجاب و مار) برای برگرداندن بچه شیر راهی جنگل‌های آفریقا می‌شوند.