پس از سیل، دو بچه که از کشتی در دریا افتادند، تلاش می‌کنند تا یک خانواده‌ی غیرطبیعی را متحد کنند، از شر یک آتش‌فشان فرار کنند، و بر سر یک قرارداد صلح در خصوص استفاده از کشتی مذاکره کنند.

رودی یک موش خوشتیپ و دست‌پاچلفتی است که زمانی که می‌خواهد از دوست خپل و مزاحمش خلاص شود، در توالت می‌افتد و دوستش سیفون را روی او می‌کشد. او وارد فاضلاب می‌شود و متوجه می‌شود افسانه شهر موش‌ها واقعیت دارد و شهری مانند شهر انسان‌ها در فاضلاب بنا شده و موش‌ها مانند انسان‌ها در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند.