در شهر هالوین که کار تک تک شهروندان آنها ساختن شوخیهای ترسناک مخصوص شب هالوین است، جک که پادشاه کدوتنبلهای ترسناک و شوخیساز محبوب شهر است از یکنواختی هالوین احساس خستگی میکند و هنگامی که تصادفا وارد شهر مخصوص عید خوش کریسمس می شود، با استفاده از ایدههای عجیب، تصمیم میگیرد که کریسمس و هالوین را با هم پیوند بزند. او بابانوئل را میرباید و خودش را به جای او میگذارد…
پس از نفرین خانوادهی رومانوف توسط راسپوتین (به انگلیسی: Rasputin)، آناستازیای کوچک را از مادربزرگش ملکه ماریا جدا میکند...
اسبی کوچولو به نام تلما رؤیای تبدیلشدن به یک ستاره موسیقی معروف را دارد. در این میان سرنوشت، تلما را به شکلی غافلگیرکننده به یک اسب تکشاخ تبدیل کرده و او بلافاصله بهعنوان یک ستاره جهانی به شهرت میرسد. بااینحال، این زندگی جدید و باشکوه بهایی غیرمنتظره دارد که…