زوجی پیر (ریو و هیگاشیاما) به توکیو میآیند تا از پسر پزشکشان «یامامورا» و دختری (سوگیمورا) که صاحب آرایشگاه است دیدن کنند. آنان به قدری گرفتارند که نمیتوانند به پدر و مادر خود رسیدگی کنند. تنها کسی که در توکیو وقت خود را صرف رسیدگی به زوج پیر میکند، بیوهی پسر در جنگ کشته شدهشان (هارا) است...
بندر پرل هاربر ، جنگ جهانى دوم . سرباز تازه وارد ، « رابرت ا . لى پرویت » ( كلیفت ) ، از بوكس حرفهاى بیزار شده است و حاضر نیست كه بار دیگر داخل رینگ برود . پس از این كه فرمانده جدید او « سروان هولمز » ( اوبر ) مىبیند « پرویت » به هیچ صورتى دیگر بوكس بازى نخواهد كرد به « گروهبان میلتن واردن » ( لنكستر ) دستور مىدهد تا با سپردن كارهاى پست او را اذیت و خوار و خفیف كند...