دختری ۱۰ ساله در نقل مکان خانوادهاش به حومه شهر، در دنیایی سرگردان میشود که توسط خدایان، جادوگرها، و هیولاها اداره میشود؛ جایی که انسانها به شکل حیوانات در میآیند.
یک مرد غیر معتدل به نام «توماس ادوارد لورنس» که با عنوان های مختلفی لقب گرفته است، از قهرمان گرفته تا شارلاتان و سادیسمی، خود را جای یک سرباز گمنام می زند و برای جستجوی افتخار به سمت بیابان های عربستان می رود. داستان با نشان دادن مرگ لورنس در ۴۷ سالگی به علت تصادف با موتور سیکلت در لندن شروع می شود و سپس به زمان قبل بر می گردد و ماجراجویی های او را نشان می دهد: سال ۱۹۱۶ که یک افسر جوان باهوش در کایرو بود و ماموریتی برای تحقیق در شورش عرب ها علیه ترک ها در جنگ جهانی اول به او داده شد. او در بیابان های عربستان ارتشی غیر نظامی از عرب ها تشکیل داد و برای مدت دو سال با کارهایی نظیر حمله های بیابانی، تصادف های قطار و حمله ی شترها، ترک ها را به ستوه آورد. در نهایت، او ارتش خود را به سمت شمال هدایت می کند و به یک ژنرال انگلیسی برای نابودی امپراتوری عثمانی کمک می کند.
یک کابوی به نام «ویلیام» نزدیک به ده سال است که از آدمکشی دست برداشته و در کلبهای کوچک به همراه بچههای خود زندگی میکند. او که به شدت پیر و ضعیف شده و در تامین مخارج خانوادهاش نیز به مشکل برخورده، مطلع میشود که برای کشتن دو کابوی، جایزهی 1000 دلاری تعیین شده است.
کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب میکند، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد.
وقتی گروهی از افسران پلیس سه مرد متهم به قتل کشاورز بومی را دستگیر میکنند. میان آنها اختلاف بروز میکند، آیامجرمین را به قانون بسپارند.یا بدون محاکمه به قتل برسانند.
امريکاي مرکزي. «سرگرد آلن شيفر» (شوارتسنگر) و تيم ورزيده ي سربازان منتخبش مأموريت مي يابند تا چند سرباز اسير ارتش امريکا را نجات دهند. در جنگل هاي انبوه، حادثه هاي عجيبي اتفاق مي افتد. موجودي نامرئي و ناشناخته، که از سياره اي ديگر به زمين آمده، افراد را يکي يکي شکار و سربه نيست مي کند.
در سال ۱۹۹۵ «مارتی مک فلای» یک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دریافت میکند، و محتویات نامه به مارتی کمک میکند که ماشین زمان را پیدا کند. مارتی با استفاده از ماشین زمان به غرب قدیم میرود و توجه میشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است و ...
نئو و رهبران شورش تخمین میزنند که حدود ۷۲ ساعت تا حمله ۲۵۰ هزار ماشین به صهیون، وقت دارند. در همین زمان نئو باید تصمیم بگیرد که چگونه ترینیتی را از سرنوشت تاریکی که در رویا برایش دیده، نجات دهد.
صهیون، شهر انسانها در مقابل حملات بی امان ماشینها مقاومت می کند، در حالی که نئو در میدانی دیگر، برای خاتمه دادن به این نبرد، با مامور اسمیت سرکش می جنگد.
«جیمز باند» (مور) مأموریت پیدا می کند تا با «مستر بیگ» (کوتو) مبارزه کند. «مستر بیگ» قصد دارد اعتیاد به هرویین را گسترش بدهد و نیمکره ی غربی کره ی زمین را تحت اختیار خود درآورد...
پسر پادشاه و جنگجویان صحرا در برابر امپراتور کهکشانی و کینه جویی بد پدرش می ایستند . هنگامی که پدر خود را و خود را در بیابان دنیا آزاد تنها می بیند به فکر انتقام از حکومت امپراتوری می افتد .