در دوران جنگ‌های داخلی امریکا، سه مرد در پی یافتن جعبه‌ای هستند که حاوی دویست هزار دلار پول مسروقه است: «استنزا» (وان کلیف)، «جو» (ایست وود) و «توکو» (والاک).

یک کابوی به نام «ویلیام» نزدیک به ده سال است که از آدمکشی دست برداشته و در کلبه‌ای کوچک به همراه بچه‌های خود زندگی می‌کند. او که به شدت پیر و ضعیف شده و در تامین مخارج خانواده‌اش نیز به مشکل برخورده، مطلع می‌شود که برای کشتن دو کابوی، جایزه‌ی 1000 دلاری تعیین شده است.

فیلم یکی از فیلم های سه گانه دلار است که شامل دو فیلم «خوب، بد، زشت» و « بخاطر چند دلار بیشتر» نیز هست، ـ این فیلم جریان ساز بر اساس فیلم یوجیمبو اثر كوروساوا ساخته شده است و اولین وسترن ایتالیایی سرجیو لئونه می باشد. همین طور اولین اثر مشهور موریكونه (آهنگساز) و اولین نقش مهم كلینت ایستوود می باشد. هنوز كه هنوزاست پس از گذشت سالها هنوز از محبوب ترین و مشهور ترین فیلم های تاریخ سینما می باشد.داستان هوشمندانه,شخصیت پردازی منحصر به فرد,كلوزاپ ها و لانگ شات های استادانه ,میزانسن های پیچیده خاص لئونه به همراه موسیقی خیال انگیز و شاهكار موریكونه كه به شكل شگفت انگیزی روی تصاویر با شكوه فیلم می نشیند(خصوصا در سكانس دوئل پایانی) این فیلم را به یكی از جذاب ترین فیلم های تمام ادوار تاریخ سینما تبدیل كرده است. یک هفت تیر کش (کلینت ایستوود) به شهر کوچکی میرسد که دو خانواده اصلی شهر رابطه خوبی ندارند. تیزبازی درمیاورد و مخفیانه از این خانواده علیه آن خانواده و از آن خانواده علیه این یکی خانواده پول میگیرد. بالاخره گند قضیه درمیاید...

کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...

پس از مراسم ازدواج ویل کین کلانتر شهر هادلی ویل، هنگامی که به قصد ایجاد زندگی جدیدی همراه زن زیبایش خیال ترک شهر را در سر دارد، خبردار می‌شود که فرانک میلر تبهکاری که چند سال پیش به زندان فرستاده با قطار نیمروز و به قصد انتقام از او به آن شهر خواهد آمد. دوستانش می کوشند تا وی را ترغیب به ترک شهر نمایند، اما او فرار را چاره کار نمی‌داند و تصمیم می‌گیرد تا با آن فرد و هم دستانش مواجه شود...

امريکاي مرکزي. «سرگرد آلن شيفر» (شوارتسنگر) و تيم ورزيده ي سربازان منتخبش مأموريت مي يابند تا چند سرباز اسير ارتش امريکا را نجات دهند. در جنگل هاي انبوه، حادثه هاي عجيبي اتفاق مي افتد. موجودي نامرئي و ناشناخته، که از سياره اي ديگر به زمين آمده، افراد را يکي يکي شکار و سربه نيست مي کند.

در سال ۱۹۹۵ «مارتی مک فلای» یک نامه از دوست خود «دکتر امت براون» دریافت میکند، و محتویات نامه به مارتی کمک میکند که ماشین زمان را پیدا کند. مارتی با استفاده از ماشین زمان به غرب قدیم میرود و توجه میشود که دوستش به دست ارازل و اوباش افتاده است و ...

«کریگ شوارتس» (کیوساک)، عروسک گردان خیابانی، با اصرار همسرش، «لوته» (دیاز)، در شرکت لستر به مدیریت «دکتر لستر» (بین) کاری می گیرد؛ شرکتی که در طبقه ی هفت و نیم یک برج اداری قرار دارد. روزی «کریگ» یک در پنهانی را کشف می کند که او را از راهرویی به مغز بازیگری به نام «جان مالکوویچ» می برد و او می تواند برای پانزده دقیقه زندگی او را تجربه می کند.

ویل لاکهارت پس از تحویل وسایل، درگیر وقایع کورونادو ، یک شهرمنزوی غربی می شود. او به ویژه با واگومن ها ، یك خانواده با نفوذ درگیر است ، و تحقیقات برای كسی كه اسلحه های خود را به آپاكاهای محلی می فروشد ، آغاز می كند ، فقط برای پیدا كردن آن پسر قدرتمندترین مرد منطقه است. در این مرحله است که مشکلات او آغاز می شود.

«جیمز باند» (مور) مأموریت پیدا می کند تا با «مستر بیگ» (کوتو) مبارزه کند. «مستر بیگ» قصد دارد اعتیاد به هرویین را گسترش بدهد و نیمکره ی غربی کره ی زمین را تحت اختیار خود درآورد...