الف) «رابرت کلیتن دین» (اسمیت)، پدری مهربان، همسری وفادار و وکیل دادگستری، به فروشگاه می رود تا برای همسرش هدیه ای بخرد. اما خودش نمی داند که در ساک خریدش، نواری ویدئویی انداخته اند که قتل اخیر سناتوری امریکایی را به دست «توماس رنولدز» (وویت)، یکی از مأموران فاسد و رده بالای سازمان امنیت آن کشور، نشان می دهد. دیری نمی گذرد که «رنولدز» به تعقیب «دین» می پردازد تا نوار را به چنگ آورد. ب) یک وکیل زمانی که به طور تصادفی شواهد کلیدی دال بر یک جنایت با انگیزه سیاسی دریافت می‌کند، مورد هدف یک سیاستمدار فاسد و آدم‌کش‌های آژانس امنیت ملی او قرار می‌گیرد.

صاحب یک فروشگاه موادغذایی در گرینویچ ویلیج به نام «مایلز مانرو» (آلن) با اکراه برای عمل جراحی به بیمارستان می رود. زمان، سال 1973 است. عمل ناموفق می ماند و پزشکان به سرعت او را منجمد می کنند. «مایلز» دویست سال بعد بیدار می شود و خود را در دنیایی پیش رفته و نامأنوس می یابد...

دونن نوت بیشتر زندگی‌اش را به عنوان سرباز در میدان‌های جنگ گذرانده. پس از پایان جنگ جهانی او به شهر الیمپیوس برای داشتن زندگی آرامی می‌رود و می‌فهمد که در تلاشی برای حفاظت از نسل انسان‌ها در جنگ‌های آینده، نسل‌هایی از انسان بیوروید خلق شده‌اند که احساسی ندارند و به همین دلیل نمی‌توانند به دیگران آسیبی برسانند. وی نیز این موضوع را کشف کرد که تعدادی دوست ندارند با آنها زندگی کنند. بسیاری از انسان‌ها با بیوریودها به عنوان گونه‌ی پست برخورد می‌کنند و آنها را تهدیدی برای آینده‌ی خود می‌دانند. نظام کنترل انسان‌ها در جستجوی بیوریودهایی است که فساد ایجاد کرده‌اند. دونن برای برقراری دوباره‌ی صلح در جهان انتخاب شده. در این راه او از معشوقه‌ی قبلی خود، بریاریوس کمک گرفت. به ریا رئوس در جنگ قبلی بدنش را از دست داده بود و کشته شده بود و حالا به یک سایبورگ یعنی یک مغز در یک بدن مصنوعی تبدیل شده بود. و حالا انسان‌ها باید برای بقای نسلشان تلاش کنند…

در آینده ای نزدیک که همه چیز در کره زمین ویران و نابود شده، یک پدر به همراه دو پسر نوجوانش تلاش می کنند راهی برای زنده ماندن پیدا کنند و از خود در برابر موجودات ترسناک محافظت کنند و...

زن جنگجویی بنام «الکترا» که بتازگی از مرگ نجات یافته، اکنون سعی دارد از یک پیرمرد و دخترش، در مقابل مامورانی که دارای قدرت های ماورای طبیعی هستند، محافظت کند...