اندی پسر بچهای شش ساله است که اسباب بازیهایش را خیلی دوست دارد. اما دانستن این موضوع که اسباب بازیها زنده میشوند کمی عجیب بهنظر میرسد.وودی، گاو چرانی قدیمی و اسباب بازی مورد علاقهٔ اندی، رهبر تمامی اسباب بازیها در اتاق اندی است. دوستان وودی یک دایناسور، خوک، سگ و سیب زمینی هستند. اندی در جشن تولدش، تکاوری فضایی به نام باز لایتیر هدیه میگیرد و این اسباب بازی جدید جای وودی را تا حدی تنگ میکند. حس حسادت وودی منجر به چشم و همچشمی میشود. طی بروز اتفاقاتی وودی و باز سر از خانهٔ پسر همسایه، سید، در میآورند که از قضا این پسر عادت به شکنجه و خراب کردن اسباب بازیها دارد. وودی و باز باید هر چه زودتر به خانهٔ اندی برگردند چون تا چند روز آینده خانوادهٔ اندی قصد اسباب کشی دارد…
هیولاها تصمیم میگیرند برای تامین برق موردنیاز شهر، کودکان را بترسانند و از صدای جیغ آنها برق تولید کنند. هیولاها از برخورد با کودکان وحشت دارند، اما یک روز به طور اتفاقی یکی از کودکان وارد دنیای هیولاها میشود و...
شرک غولی است که در یک جنگل سرسبز در آرامش و سکوت زندگی میکند، تا اینکه مأموران پادشاه به منطقهای نزدیک او میآیند و از مردم چیزهای عجیبشان میخواهند، پیرزنی الاغش را میدهد و ادعا میکند ...
«دوروتی» (گارلند) که در مزرعهای در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگی میکند، در اثر گردبادی به سرزمینهایی بر فراز ابرها و آن سوی رنگین کمان میرود…
داستان به هالیوود و سال ۱۹۴۷ باز میگردد. جایی که راجر رابیت، ستاره فیلمهای نقاشی متحرک نسبت به وفاداری همسرش، جسیکا تردید دارد. رئیس کمپانی تهیهکننده فیلمهای او، به یک کارآگاه خصوصی به نام ادی مأموریت میدهد شواهدی علیه جسیکا جمعآوری کند تا راجر را به جدائی از همسرش قانع کند. ادی عکسهایی از جسیکا در کنار یکی از ثروتمندان بزرگ شهر، ماروین میگیرد. راجر با دیدن عکسها به شدت عصبانی میشود و همان شب ماروین به قتل میرسد. قاضی دوم به این نتیجه میرسد که راجر قاتل است و حکم بازداشت او را صادر میکند. اما… همچنین سکانس پایانی فیلم یکی از نقاط عطف تاریخ سینما به حساب میآید چرا که در تلفیق صحنههای نقاشی متحرک با زنده، بسیاری از شخصیتهای محبوب دهه ۱۹۴۰ مثل «باگزبانی»، «بتیبوپ»، «میکی ماوس»، «دانلد داک»، «وودی وودپکر» و «پینوکیو» را گرد هم میآورد.
بسیاری از سالها پیش ، تا حدود 20،000 ، اندکی شعبده باز به نام Scrat می خواست یک بلوط بلوط را در یخ مخفی کند. اما آنچه انجام می دهد ، ایجاد یک فاجعه نیمه است که باعث می شود همه حیوانات از جنوب به سرزمینهای گرمتر مهاجرت کنند. خوب ، آنچه همه می گویند ، همه ، نه. زیرا یکی از اینها برعکس است: این ماموت مادفرد است ، گرگ تنهائی که تنها با افتخار سرگردان است و فقط به شمال می رود زیرا دیگران به سمت جنوب می روند.
یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوتها در بدن خود مشاهده میکند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانوادهاش رخ میدهد، او تصمیم میگیرد از این تواناییهای منحصر به فردش، همانند قهرمانها در مقابل انسانهای شرور استفاده کند.
شرک و فیونا به فارفاراوی میروند تا خبر خوشحال کنندهی ازدواج شان را به پدر و مادر فیونا که شاه و ملکهی آن سرزمین بودند بدهند. اما وقتی همه میفهمند که فیونا با یک دیو ازدواج کرده است بسیار ناراحت میشوند. در این میان پرنس چارمنیگ که قرار بود طلسم فیونا را بشکند بیش از همه ناراحت میشود. درنتیجه گربه چکمه پوش را استخدام میکنند تا شرک را از بین ببرد ولی…
«والاس» و «گرومیت» در محلهی «وست والابی» کسب و کاری جدید راه انداختهاند. «آنتی پستو» (ضد آفت) نوعی خدمات انسانی ردیابی آفت هاست که «والاس» و «گرومیت» به کمکش، خرگوشها و سایر جانورانی را که محصولات باغچههای محله را میخورند، به دام میاندازند و به جایی دیگر منتقل میکنند. اما در یکی از آزمایشها…
«استنلی ایپ کیس» (کری)، صندوق دار بی دست و پای بانک، تصادفا به ماسکی دست پیدا می کند که هر گاه آن را به چهره می زند به شخصیتی پرتحرک و دیوانه، بسیار قوی و زورمند، شکست ناپذیر، با چهره ای سبز رنگ و کارتونی بدل می شود.
با همسری بیمار، پدری گرفتار یک هوش مصنوعی واقعی را به خانه میآورد - فقط اینکه متاسفانه این کمک جدید خودآگاه، همه چیزهایی را که خانواده جدیدش ارائه میدهد، مانند محبت صاحبش، را میخواهد. و او برای به دست آوردن آن، حاضر است دست به قتل بزند.